شایناشاینا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره

شاینا شاهدونه ی زندگیمون

سفر به مشهد اردیبهشت 92

عزیزم اولین مسافرتی که بردیمت سفربه مشهد بود 31 اردیبهشت 92 تصمیم گرفتیم شاهدونه مون رو ببریم پا بوس امام رضا تو این سفر مامانی و خاله ها هم با ما هم سفر شدن خیلی خوش گذشت شما هم خیلی دختر خوبی بودی اصلا تو جاده ما رو اذیت نکردی همش خواب بودی سه روز مشهد موندیم سوم خرداد  برگشتیم خونه . راستی گلم موقع برگشت متوجه شدم ششمین مرواریدت هم دراومد  مبارکت باشه عسلم   فدای اون نگاه کردنت بشم عسلی     اینجا هم از دیدن پیشی ذوق کردی اینجا هم رفته بودیم الماس شرق دخملی خسته شده بود بغل باباش خوابید     دست نگه دارید بذار چادرم رو ...
13 مهر 1392

جشن دندونی شاینا

عسلی یه روز داشتم بهت غذا میدادم متوجه شدم وقتی قاشق به لثه ات میخوره صدا میده دست زدم دیدم مرواریدات دراومده خیلی خوشحال شدم اون روز دقیقا 12 دی بود اول دندون پایین سمت راست   و در 25 دی دندون سمت چپ کاملا بالا اومد و 20 بهمن یه جشن کوچولو برات گرفتیم البته برات سفارش تم دادیم چون زمان تحویلش طولانی بود جشن معمولی گرفتیم جوجه طلا دیگه خسته شده بود و بغل عزیزش لالا کرد   ...
13 مهر 1392

خاطرات بدو تولد

سلام شاهدونه ی من عزیز دلم منو بابا امیر تصمیم گرفتیم حالا که بزرگ شدی برایت وبلاگ بسازیم . عزیزم شما الن یک سال و شش ماه و پنج روزت است . گلم شما وقتی به دنیا اومدی خیلی کوچولو بودی چو ن هفت ماهه به دنیا اومدی با وزن خیلی کم البته شما سه قلو بودین دو تا داداشی هم داشتی ولی متاسفانه او ن دوتا بی معرفت بودن و تنهات گذاشتن و شما همدم ما شدی  من تمام حواسم به شما بود  و نمی تونستم برای وبلاگت وقت بگذارم ولی الان برای خودت خانومی شدی و کنارم مینشینی و خاطراتت را مینویسم البته عزیزم خاطرات بدو تولدتا الانت را تا حدودی در دفتر خاطراتت نوشتم الن هم خلاصه ای از خاطراتت را برایت مینویسم , دخترم شما در شما صبح روز یکشنبه شش فروردین سال هز...
11 مهر 1392